آقای سه نقطه

نظرات گرانبهای یک سه نقطه ای متفکر


number 250

از زمانی که رفتم خونه ی خودم متوجه یه سری چیزا شدم که تا به حال اصلا فکر نمیکردم وجود داشته باشن

مثلا اینکه یهو صبح زود بیدار میشم برم صبحونه بخورم، میبینم نون ندارم، یا مثلا وقتی آبجوش میزارم، میبینم چای تموم شده

یا مثلا میوه ها تو یخچال کپک میزنن، یهو پیامک قبض برق میاد تا میام پرداخت کنم قبض گاز خودشو نشون میده

لباسامو میشورم، بعدش میبینم لک های پودر رختشویی روشون خودنمایی میکنه، همه پیرهن و شلوارهام خط اتو شون چندتایی شده

و هزاران مسئله ی ریز و درشت دیگر ...!


number 249

سعید مدرس چه خوب میگه

دنیای وارونه

اینو خوب میدونه

منِ دیوونه ...


number 248

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

number 247

اعتیاد این شکلیه دوستان
کم خودمون غم داریم، اینطوری هم پیام میدین آدمو یه بار دیگه میکشین :(



number 246

آینده ای که سال های سال براش برنامه ریزی کرده بودم به یکباره در عرض 6 ماه از بین رفت و اگر نگم تباه شد، حداقل رو به تباهی رفت.
حالا نگاه های سنگین بقیه رو باید تحمل کنم،چه خانواده، چه فامیل، چه همکارها و چه هر کسی که میشناسم. از اون نگاه ها که همه میدونن اوضاع از چه قراره ولی به روی خودشون نمیارن و گاها لبخند مضحک ی هم میزنن.
ولی موضوعی که خیلی اذیتم میکنه اینه که هیچکسی تمایلی به درست شدن این رابطه نداشت، یعنی همه دوست داشتن این رابطه شکل نگیره و وقتی هم که گرفت دوست داشتن از بین بره که رفت.
ولی با همه ی این اوصاف تقریبا هر چیزی که بوده رو فراموش کردم و الان تو نقطه ای هستم که در تلاشم آینده ی جدیدی رو برای خودم بسازم.
۱ ۲ ۳ . . . ۳۲ ۳۳ ۳۴