آقای سه نقطه

نظرات گرانبهای یک سه نقطه ای متفکر


number 240

از صبح که بیدار شدم فقط در حال صدمه زدن به اقتصاد خانواده ام :دی

- خواستم برم نونوایی، ماشین بابا رو از پارکینگ آوردم بیرون و ریموت درب کرکره ای رو زود زدم و کاپوت ماشین مورد اصابت در قرار گرفت :دی
- کتری رو گذاشتم بجوشه ولی یادم رفت و زمانی یادم اومد که بوی کارخانه ی ذوب آهن فضای خونه رو پر کرده بود.
- به جای 230 هزار تومن دستمزد تعمیرکار پکیج ، 2.300 تومن کارت کشیدم و تعمیرکار هنوز اضافه مبلغ رو برگشت نزده :|

همینجوری ادامه پیدا کنه، آخر هفته مهمون سازمان زندان‌ها و اقدامات تأمینی و تربیتی کشور هستیم

الان فقط این موزیک تو سرم پلی میشه "خدای آسمون ها، خدای کهکشونا، برس به داد دل این ناتوانا"

number 239

یادتونه (اینجا) گفتم بی بی میگه بیا برو حج؟ خب، حالا داریم میریم ترکیه :دی
البته قرار نیست با تور، هوایی یا ... بریم، یه ماشین رو کاپوتاژ میکنیم و 15 روزه میریم وان و اطراف ( البته واسه منی که تنها وانی که دیدم، لگن قرمز توی حموم بوده به نظرم تجربه ی خوبی میتونه باشه )
یه بنده خدایی چند روز پیش داشت راهنمایی میکرد که از اینور با خودتون زعفران بسته بندی شده یا باکس سیگار ببرید و از اونور تا می تونید لباس یا لوازم آرایشی بیارید تا در هزینه ها صرفه جویی بشه
ان شالله از اینجا که برگشتیم، اربعین میریم کربلا که سر به سر بشه :دی



number 238

راستش احساس بیهودگی، کسالت شدید و روزمرگی رهام نمیکرد و این شد که امشب رو به دور دور در سرعین در هوای نیمه بارونی گذروندیم و قراره فردا صبح برم سرشیر و عسل به همراه نون تازه بگیرم و بزنیم بر بدن
علی الحساب دارم برای فردا برنامه ریزی میکنم، خوردن آش دوغ و حلوای سیاه و حضور در آبگرم گاومیش گلی تا بدین لحظه قطعی شده تا ببینیم خدا چه روزی ای رو برامون در نظر گرفته


ما اینجاییم؛
در گردنه های حیران - LINK
مرز آستارا - LINK
با صدای سارا نائینی - LINK

number 237

در حد مرگ خسته، بی خواب و گرسنه بودم و قرار بر این شد از اسنپ فود غذا سفارش بدیم و دست به پخت و پز نزنیم.
من واسه خودم کوبیده و برای بقیه جوجه سفارش دادم.
تهش که سفارش مون رسید دیدیم یه خورشت اناربیج هم همراهش گذاشتن که البته اشتباه فرستاده بودن و زنگ زدم پشتیبانی و گفتن که نوش جون تون ولی بعدا دیدم کیف پولم رو به اندازه ی همون مبلغ منفی کردن :دی
خلاصه اسنپ فود نیست که، رسما شهربازی ه

من هنوز زنده ام، صدام رو هم از گیلان زیبا می شنوید ولی آیا بهتون گفته بودم من رو تو گیلان دفن کنید؟ الان میگم، من رو تو گیلان دفن کنید.


number 236

مادربزرگم گیر داده فیش حج دارم بیا برو حج :دی
هر چی میگم؛ بی بی جان ول کن، بزار حالا بعدا خدا کریمه، یهو دیدی همه یه روزی با همدیگه رفتیم.
میگه: پس بزار تو دیوار بفروش برام :|
میگم بی بی، اورتینک کرده بودی در مورد این پیشنهادت؟ فقط میخوای بفروشی بره ها ...!
میگه: من به همه چی فکر کردم
راست میگه واقعا؛ یه اورتینکر از قبل همه ی جوانب یه اتفاق رو در نظر گرفته و آماده ی هر نوع سناریویی هست.
۱ ۲ ۳ ۴ ۵ . . . ۳۲ ۳۳ ۳۴