آقای سه نقطه
دوشنبه ۱۰ مهر ۰۲
آینده ای که سال های سال براش برنامه ریزی کرده بودم به یکباره در عرض 6 ماه از بین رفت و اگر نگم تباه شد، حداقل رو به تباهی رفت.
حالا نگاه های سنگین بقیه رو باید تحمل کنم،چه خانواده، چه فامیل، چه همکارها و چه هر کسی که میشناسم. از اون نگاه ها که همه میدونن اوضاع از چه قراره ولی به روی خودشون نمیارن و گاها لبخند مضحک ی هم میزنن.
ولی موضوعی که خیلی اذیتم میکنه اینه که هیچکسی تمایلی به درست شدن این رابطه نداشت، یعنی همه دوست داشتن این رابطه شکل نگیره و وقتی هم که گرفت دوست داشتن از بین بره که رفت.
ولی با همه ی این اوصاف تقریبا هر چیزی که بوده رو فراموش کردم و الان تو نقطه ای هستم که در تلاشم آینده ی جدیدی رو برای خودم بسازم.