سه شنبه ۱۷ تیر ۹۹
امروز رفته بودم خونه یه بنده خدایی که خیلی باهاش رودربایستی دارم. متاسفانه دستم خورد و لیوان آب پرتقال کامل ریخت رو فرش و ...
یعنی می خواستم زمین دهن وا کنه منو بکشه تو خودش.
اون لحظه تو مغزم کلمات زیادی مثل دست و پا چلفتی، کودن، احمق، بیشعور، نفهم و هزاران واژه ی نامناسب دیگه مرور می شد ولی خب هیچکدوم ش دردی رو دوا نمی کرد.
این چه وضعشه آخه ...